غزل عارفانه ” حضرت عشق
تا کی دهد صفا گل خوش رنگ و بوی ما
گیرد به خویش رنگ عمل آرزوی ما
شد آن زمان که ضامن توفیق بود صدق
صدقی نمانده که آینه دارد به روی ما
در بارگاه حضرت عشق ای دعای صبح
غیرت نما که در خطر است آبروی ما
یا رب عنایتی که دگر بار آنکه رفت
باز آید از طریق محبت به کوی ما
ای بی خبرتو را چه رسد فهم این غرض
کز بهرچیست از می گلگون وضوی ما
مهد صفاست مسجد از آن روی بر متاب
منگر به نقل بی عمل و های و هوی ما
بی حاصلیست سعی، سعادت چو یار نیست
آل برفته به جوی ما
پیری طریق میکده ام را زیاد برد
یاد آنکه بود وا در دولت به روی ما
اینک عطا ز باده بود ساغرش تهی
بودی زبان زده همه روزی سبوی ما